{تاریخ گمشده}p3
۱ ماه بعد
کوک ویو:
الان خیلی بیشتر تینا رو میشناسم الان دیگه کاملا عاشقش شدم امروز دارم میرم خونشون قراره تهیونگ هم بیاد عه تهیونگ زنگ زد
کوک:جانم
ته:کوک من ی کاری برام پیش اومده دیرتر میام تو برو خونه تینا هست
کوک:باشه خداحافظ
ته:بای
<۱۰ دقیقه بعد>
رسیدم دم خونشون تینا در رو باز کرد سرش تو گوشی بود گفت سلام داداش مواد سالادو خریدی؟
فکر کرده بود من تهیونگم فقط لبخند زدم و نگاش کردم ی هفته ندیده بودمش دلم براش تنگه شده بود. از اینکه چیزی نمیگفتم تعجب کرد سرشو آورد بالا که یهو منو دید با کلی ذوق و خنده گفت: چه عجب تهیونگ خونه نیس ولی بیا تو الان میاد
کوک:میدونم بهم زنگ زد
رفتم تو و دستمو کردم لای موهاش و تکون دادم با خندش خندیدم و گفتم چخبر جوجه؟
جواب داد:کوککک بهم نگو جوجههه
<یک ساعت بعد>
داشتیم جرعت حقیقت بازی میکردیم
تینا:خب جرعت یا حقیقت
کوک:حقیقت
تینا:در حال حاضر کسی رو دوست داری؟
تینا ویو:
میخواستم با این سوال امتحانش کنم در واقع منم دوسش دارم ولی اگه تهیونگ بفهمه کلمو میکنه
کوک:آره
وقتی گفت آره نابود شدم ولی سعی کردم خودمو جمع و جور کنم
تینا:بهش گفتی؟
کوک:نه
تینا:۰بهش بگو شاید دوستت داشت
کوک:تینا غیر ممکنه که
بتونی عشق منو اندازه بگیری،
توضیح بدی
بشمری یا به تصویر بکشی
فقط می تونی حسش کنی.
دوستت دارم
باورم نمیشد که اونم منو دوست داره
تینا:م م منم دو دو دوست دارم
بچه ها میدونم فک میکنید خیلی چرته ولی چون ژانر خیانتیه باید انقد زود با هم وارد رابطه میشدن پارتای بعدی بخونید لطفا
کوک ویو:
الان خیلی بیشتر تینا رو میشناسم الان دیگه کاملا عاشقش شدم امروز دارم میرم خونشون قراره تهیونگ هم بیاد عه تهیونگ زنگ زد
کوک:جانم
ته:کوک من ی کاری برام پیش اومده دیرتر میام تو برو خونه تینا هست
کوک:باشه خداحافظ
ته:بای
<۱۰ دقیقه بعد>
رسیدم دم خونشون تینا در رو باز کرد سرش تو گوشی بود گفت سلام داداش مواد سالادو خریدی؟
فکر کرده بود من تهیونگم فقط لبخند زدم و نگاش کردم ی هفته ندیده بودمش دلم براش تنگه شده بود. از اینکه چیزی نمیگفتم تعجب کرد سرشو آورد بالا که یهو منو دید با کلی ذوق و خنده گفت: چه عجب تهیونگ خونه نیس ولی بیا تو الان میاد
کوک:میدونم بهم زنگ زد
رفتم تو و دستمو کردم لای موهاش و تکون دادم با خندش خندیدم و گفتم چخبر جوجه؟
جواب داد:کوککک بهم نگو جوجههه
<یک ساعت بعد>
داشتیم جرعت حقیقت بازی میکردیم
تینا:خب جرعت یا حقیقت
کوک:حقیقت
تینا:در حال حاضر کسی رو دوست داری؟
تینا ویو:
میخواستم با این سوال امتحانش کنم در واقع منم دوسش دارم ولی اگه تهیونگ بفهمه کلمو میکنه
کوک:آره
وقتی گفت آره نابود شدم ولی سعی کردم خودمو جمع و جور کنم
تینا:بهش گفتی؟
کوک:نه
تینا:۰بهش بگو شاید دوستت داشت
کوک:تینا غیر ممکنه که
بتونی عشق منو اندازه بگیری،
توضیح بدی
بشمری یا به تصویر بکشی
فقط می تونی حسش کنی.
دوستت دارم
باورم نمیشد که اونم منو دوست داره
تینا:م م منم دو دو دوست دارم
بچه ها میدونم فک میکنید خیلی چرته ولی چون ژانر خیانتیه باید انقد زود با هم وارد رابطه میشدن پارتای بعدی بخونید لطفا
۳.۲k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.